بی احساس ترین آدم

ساخت وبلاگ
امروز که دارم این پیامو مینویسم، شهریور ۹۹ هست و چند روز دیگه دقیقا میشه گفت که ۴ سال از رابطه‌ی&nbs بی احساس ترین آدم...ادامه مطلب
ما را در سایت بی احساس ترین آدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alisangio بازدید : 15 تاريخ : چهارشنبه 21 آبان 1399 ساعت: 7:56

این پیامو که خوندم سرم گیج رفت. باورم  نمیشد داره چه بلایی سرم میاد. حرفت این بود که الان ۶ ماهه  بی احساس ترین آدم...ادامه مطلب
ما را در سایت بی احساس ترین آدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alisangio بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 21 آبان 1399 ساعت: 7:56

خب داستان 4 ساله ی ما تموم شد.خودم گند زدمتو رابطه ای که چند بار شنیده بودم طرفم عاشقم نیست گم شده یودم. تو رابطه ای که همیشه حرف از جدایی بود و امیدی نبود ...راستش رفتم سراغ خاطراتمون . یهو یادم افتا بی احساس ترین آدم...ادامه مطلب
ما را در سایت بی احساس ترین آدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alisangio بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 21 آبان 1399 ساعت: 7:56

بعد مدت طولانی یاد این وبلاگ قشنگ و پر خاطرم افتادم.راستش اوایل که دیدمت فقط دلم میخواست بیشتر بشناسمت . حالا با هر طرفندی و  رفتاری میخاستم توجهت رو به سمت خودم جلب کنم.ولی هرچی گذشت فهمیدم بیشتر از بی احساس ترین آدم...ادامه مطلب
ما را در سایت بی احساس ترین آدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alisangio بازدید : 39 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 15:36

یه قابلیت از خودم پیدا کردمفقط کافیه اهنگی توی گوشم شروع به نوازندگی کند تا هزاران کتاب در ذهنم برایت بنویسمفقط چند دقیقه اهنگی خوانده شد و من از تو هزاران سوال کردم و هزاران جواب برایت آوردمجالب ترین بی احساس ترین آدم...ادامه مطلب
ما را در سایت بی احساس ترین آدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alisangio بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 26 فروردين 1398 ساعت: 2:40

شمع ها را سوزاندند و شمع من كبريتي بود در اتاقم

پارسال شوق ديدنش بود اما امسال...

دل شكسته ام خدا، دستي به دل ما بكش

بی احساس ترین آدم...
ما را در سایت بی احساس ترین آدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alisangio بازدید : 75 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 0:20

دیروز یه کار جالبی کردم. با این که جفتمون از صبح زود کلاس داشتیم و کلی خسته بودیم ، بهش گفتم خودمو به قطار تندرو میرسونم که 6:30 پیشت باشم. اون بیچاره هم کلاسش 6 تموم شده بود و نیم ساعت با سردرد منتظر من وایساده بود.. ولی وقتی رسیدم دم تاکسیا پیشش اولین کاری که کردم  این بود که همونجور که کنار تاکسیا نشسته بود محکم بی احساس ترین آدم...ادامه مطلب
ما را در سایت بی احساس ترین آدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alisangio بازدید : 77 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 0:20

شنبه ٢٥ شهريور ٩٦فكر كنم چند شبي ميشد كه فكرمو مشغول كرده بود. اصلا دوست نداشتم يه روز عادي واسش بسازم . آخه هم تولد ١٩ سالگيش بود هم سالگردمون. يك سال بود كه پيش هم بوديم. كلي گزينه هاي مختلف و از سرم گذروندم ، سايت نت برگ رو ( يه سايتيه كه واسه چيزاي خوردني و تفريحي تبليغ ميكنه و تخفيف ميذاره) نزديك ١٠ بار بالا پايين كردم. چند تا انتخاب تو ذهنم اومد ، پيش خودم گفتم انتخاب كردنشونو ميذارم به عهده ي خودش.واسه ي صبح و صبحونه يكي كله پاچه تو ذهنم بود ، يدونه ام صبحانه ي سلف سرويس كافي شاپ. جفتشو تو كاغذ نوشتم كه بيارم شانسي از بينشون انتخاب كنه سورپرايز شه.تو نت برگم هم بولينگ باشگاه انقلاب بود هم كارتينگ پرند ، چون ميترسيدم سارا كه امانته رو تو اون جاده ي خطرناك تا پرند ببرم تصميم گرفتم همون باشگاه انقلاب رو بگيرم. واسه ي تولدش هم گفتم يا ميبرمش كافي شاپ، يا فلاسك چايي كه تو ماشين هست و ميبريم پارك.از خونه زدم بيرون و رفتم گل فروشي . يه گل خوشگل كوچولو خريدم واسش خيلي ناز بود .بعدش سريع خودمو رسوندم شيريني فروشي . همش استرس داشتم كه نكنه دير برسم به سارام.٢ تا كيك كوچولو و شمع ١٩ سالگي و خريدم و اومدم گذاشتمشون تو يخدون تو صندوق عقب ماشين. بعدش راه افتادم سمت خونشون.بعد اين كه سوارش كردم اون برگه هارو دراوردم و گفتم از تو دستم يكيو انتخاب كن. گزينه ي صبحونه تو كافي شاپ درومد ول بی احساس ترین آدم...ادامه مطلب
ما را در سایت بی احساس ترین آدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alisangio بازدید : 69 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 1:02

واقعا اين ٢ روز اخر سال ٩٥ كه پيش هم بوديم جزو بهترين روزامون بوداز حدود ٣ هفته پيش برنامه ريزي كرده بوديم كه دوشنبه و چهارشنبه ي اخر سال رو (كه كلاس ها تق و لق ميشه) باهم بريم بيرونتو اين پست كه فك كنم خيلي طولاني بشه ، ميخوام اين ٢ روزو تعريف كنم ( كه طولاني شدنش واقعا ارزشش رو داره ) دوشنبه ٢٣ اسفند ٩٥ :هي از قبلش ازم ميپرسيد كه كجا قراره بريم ، منم ميگفتم دوشنبه ميفهمي و سورپرايزه . ٢ تا جا تو ذهنم بود ، يكي اين كه از صبح بريم باشگاه انقلاب و كلي بازي هاي مختلف كنيم باهم . بولينگ و بيليارد و كه يادش داده بودم ، ميخواستم پينگ پنگ و واليبالم يادش بدم . لامصب استعدادش تو يادگيري فوق العادس :) بی احساس ترین آدم...ادامه مطلب
ما را در سایت بی احساس ترین آدم دنبال می کنید

برچسب : روز,آخر,سال, نویسنده : alisangio بازدید : 63 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 13:35

از وقتي عاشق شدم به خاطرش اشپزي ياد گرفتم به خاطرش با تمام عشق شيريني ميپزمبا مهربوني موهاي بلندمو شانه ميكشم كي گفته عشق خوب نيست؟! هرچي از خانوم بودن و دختر بودن ياد گرفتم به خاطر عاشق شدنه. قبلش همه ي فكر و ذكرم قتل عام همه ي مرداي دنيا بود. روياي بزرگترين نينجاي دنيا شدن رو داشتم از غذا پختن و شيريني پختن و دستبند بافتن و مو بافتن متنفر بودم شايد الان هنوز هم اون روياهامو تو قلبم دارم ، ولي بيشتر خوشحاليه اون واسم ارزشمند تره ولي اگه يه روزي نباشه ... ميشم شكسته ترين دختر عالم ... ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~  كاري رو كه انجام ميدي ، شايد خودت دودل باشي ... ولي وقت بی احساس ترین آدم...ادامه مطلب
ما را در سایت بی احساس ترین آدم دنبال می کنید

برچسب : نوشته,هاي,سارام, نویسنده : alisangio بازدید : 66 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 13:35